معرفی کتاب (بینوایان)
معرفی کتاب: بینوایان؛ اثر ویکتور هوگو
مشخصات کتاب
· عنوان: بینوایان
· نویسنده: ویکتور هوگو
· ترجمه: حسینقلی مستعان
· ناشر: امیرکبیر
· تعداد صفحات جلد اول: ۹۰۴
· تعداد صفحات جلد دوم: ۱۰۲۲
· چاپ بیست و ششم – سال ۹۶
· قیمت: ۸۰۰۰۰ تومان
کمتر کسی پیدا میشود که به طریقی با این کتاب آشنا نباشد. کتاب بینوایان شاهکار ویکتور هوگو است که در سال ۱۸۶۲ منتشر شد. این رمان به معنای واقعی کلمه غذای کاملی برای روح انسان است. کتابی که بدون تردید ازجمله ماندگارترین رمانهایی خواهد بود که به عمر خود میتوانید بخوانید.
کتاب بینوایان به صورت سوم شخص روایت میشود و در آن نویسنده زمان به جلو و عقب میکشد و ماجراهای مختلف را روایت میکند. این اثر هرآنچه را که لازم است درباره فرانسه قرن نوزدهم بیان کرده و یک اثر تاریخی، روانشناسانه، اجتماعی و عاشقانه محسوب میشود. ویکتور هوگو ۱۷ سال را صرف نوشتن این اثر برجسته کرده است.
حسینقلی مستعان، مترجم، در ابتدای کتاب بینوایان زندگی نامهای از هوگو و همچنین معرفی کوتاه از آثار او ارائه کرده است. در مقدمه مترجم بر چاپ پنجم نوشته است:
بینوایان هوگو مسلما هرگز کهنه نخواهد شد و هرگز اهمیت و ارزشش تقلیل نخواهد یافت. این یکی از کتب انگشتشماری است که اگر هزاران توفان سهمگین و سیل بنیانکن از مکتبها و سبکها از سرشان بگذرد همچنان استوار خواهند ماند و چیزی از عظمت ابدیشان کاسته نخواهد شد.
درباره کتاب بینوایان
ژان والژان، قهرمان اصلی کتاب بینوایان مردی است که در جبرگاه تبدیل به آدمی وحشی و ناسپاس میشود. جامعه نسبت به او که آدم فقیری است بسیار سخت گیر است و مجازات سختی برایش در نظر میگیرد. فرار او در زندان نشانه اعتراضش به محکومیتش است اما این اعتراضات فقط کار را بدتر میکند. اما ناعدالتی همچنان به دنبال ژان والژان است و تا آخر عمر او را رها نمیکند. برگه زرد که نشان محکومیت اوست باعث طرد شدنش از جامعه میشود و ژاور، بازرسی که تمام وقت به دنبال اوست، لحظهای راحتش نمیگذارد.
برای مشاهده متن کامل، روی ادامه مطلب کلیک کنید...
۱۹ سال زمان بسیار بسیار زیادی است برای اینکه قلب آدمی هر روز تاریک و تاریکتر شود. اما نیروی عشق و ایمان اسقف باعث از بین رفتن این تاریکی میشود و ژان والژان را به سمت روشنایی هدایت میکند. ژان والژان برای گم نکردن این روشنایی، شمعدانهایی را که اسقف به او داده است همیشه پیش خود نگاه میدارد. این شمعدانها در همهی لحظات مهم کتاب دیده میشوند و راهنمای معنوی ژان والژان محسوب میشوند.
سرگذشت فانتین (مادر کوزت) نیز خود تراژدی است. رفتار جامعه با زنی که به تازگی کارش را از دست داده به هیچوجه قابل قبول نیست و همین باعث فانتین سختیهای زیادی را تحمل کند. آن هم فقط به خاطر مقداری پول برای اینکه تناردیهها دخترش از دخترش نگهداری کنند.
در پشت جلد کتاب بینوایان آمده است:
اخلاق، فضیلت، پستی، ستم، رویدادهای تاریخی؛ با ژرفاندیشی بررسی میشود و تناردیه، فانتین، ماریوس و دیگر قهرمانان کتاب با نظم ویژهای در برابر هم قرار میگیرند و اثر جاودانهای میآفرینند. اگرچه بینوایان از عشقهای خیالانگیز سرشار است، اما جلوه واقعبینانه زندگی مردم معاصر ویکتور هوگو در آن، کاملا دیده میشود.
ویکتور هوگو در کتاب بینوایان تمامی مفاهیم مهم قرن نوزدهم فرانسه از جمله بیعدالتی، فقر و فلاکت، سیاست، اخلاقیات و ضداخلاقیات، مذهب و… را مورد نقد قرار میدهد و داستانی شگفتانگیز، امیدبخش، عبرتآموز، اخلاقی، غمانگیز، اجتماعی و روانکاوانه خلق کرده است.
مترجم در مقدمه چاپ اول و دوم کتاب بینوایان مینویسد:
تاثیر این شاهکار بزرگ ادب و اخلاق، در وجود من چندان شدید و نافذ بود که به یکدفعه مطالعهاش اکتفا نکردم و پس از مدتی کوتاه که طی آن هیچگاه دل و جانم را از یادش خالی نمییافتم، مطالعهاش را از سر گرفتم، و نه فقط یکدفعه، بلکه بار سوم هم که بینوایان را خواندم حرص و ولعی که به مطالعه این کتاب در خود احساس میکردم تسکین نیافت تا سرانجام به ترجمهاش مصمم شدم، از دو سال و نیم پیش، از تابستان ۱۳۰۷ به این کار همت گماشتم و اکنون نتیجه زحمتم را، به عنوان خدمت ناقابلی به عالم معرفت و ادب، به خوانندگان محترم و هموطنان عزیز تقدیم میدارم.
همانطور که در توضیحات مترجم خواندید، از زمانی که او ترجمه کتاب بینوایان را شروع کرد، دقیقا یک قرن میگذرد. پس از چاپ اول و دوم کتاب، مترجم، ترجمه را بارها و بارها ویرایش کرده و به گفته خودش تجدید نظر و اصلاح کرده است تا چیزی از آن برای خوانندگانی که چندان دقیق نیستند نامفهوم نماند. اما قبل از پرداختن به داستان کتاب و معرفی آن به این نکته اشاره کنم که در خوب بودن ترجمه این کتاب شک نکنید.
در زمان ترجمه کتاب، بر سر عنوان آن بحثهایی وجود داشت که حسینقلی مستعان در دفاع از این عنوان چنین توضیح میدهد:
من در دفاع از بینوایان گفتم و نوشتم و اثبات کردم که کلمهای فقط به گدا و فقیر و بدبخت از لحاظ مادی و مالی اطلاق نمیشود، بلکه به افراد فاقد اخلاق و تقوا و دیگر فضایل انسانی هم میزرابل میگویند؛ و در زبان فارسی کلمهای بهتر از بینوایان برای آن نمیتوان یافت، زیرا که این کلمه درست مثل میزرابل به کسانی که برگ و نوای اخلاقی و روحی ندارد نیز اطلاق میشود.
داستان کتاب بینوایان
ماجرای رمان با داستان زندگی مسیو بیین وُنو میرییل، اسقف شهر دینی آغاز میشود. پیرمرد ۷۵ سالهای که ویکتور هوگو در وصف مهربانی و خوبیهای او تقریبا ۱۰۰ صفحهای مینویسد. این اسقف به هر طریقی به افراد بینوا کمک میکند، دستمزدی که از دولت میگیرد، پول مراسمها و حتی خانه خود را نیز وقف فقرا میکند.
در ادامه ژان والژان وارد داستان میشود. کسی که برای سیر کردن شکم بچههای خواهرش دست به دزدی میزند. او فقط یک قرص نان میدزد اما به ۵ سال زندان محکوم میشود. در زندان براثر اتفاقات و شرایط مختلف ۴ بار تلاش میکند که فرار کند اما هر بار دستگیر میشود و به مدت محکومیتش افزوده میشود. نهایتا ژان والژان ۱۹ سال را در زندان سپری میکند.
پس از ۱۹ سال از زندان آزاد میشود. اما این تازه شروع بدبختیهای اوست. هنگام آزادی برگه زردی به او میدهند که نشان دهنده این است که او یک مجرم است که به تازگی از زندان آزاد شده است.
در همین حال است که ژان والژان وارد شهری میشود که میرییل، اسقف آن است. اولین توصیف از وضعیت ژان والژان در کتاب بینوایان چنین است:
در یکی از نخستین روزهای ماه اکتبر ۱۸۱۵، تقریبا یک ساعت پیش از غروب آفتاب، مردی که پیاده سفر میکرد، داخل شهر کوچک دینی میشد. سکنه کمیابی که در آن لحظه جلو پنجرهشان، یا بر آستانه خانهشان بودند، این مسافر را با یک نوع اضطراب مینگریستند. مشکل بود که راهگذری با ظاهری فلاکتبارتر از این دیده شود. این، مردی بود میانه بالا، چهارشانه، تنومند، در کمال سن. ممکن بود چهل و شش یا چهل و هشت سال داشته باشد. کلاهی با آفتابگردان چرمی متمایل به پایین، قسمتی از چهره سوخته شده از تابش آفتاب و وزش باد و خیس شده از عرقش را میپوشاند. پیراهنش از متقال درشت زرد، بسته شده به گردنش با لنگر کوچکی از نقره، سینه پشمآلودش را نمایان میگذاشت. کراواتی داشت به شکل طناب، به گردن پیچیده؛ شلواری از کتان آبی مستعمل و از هم گسیخته، یک زانویش سفید، زانوی دیگرش سوراخ؛ نیمتنه کهنهای خاکستری رنگ و پاره پاره، وصله خورده به یک آرنج با ماهوت سبز دوخته شده با ریسمان؛ بر پشت یک توبره سربازی، کاملا انباشته، به خوبی مسدود، و بسیار نو؛ بر دست چوبدستی بزرگ گردهدار؛ پاها بیجوراب در کفشهایی نعلدار؛ سر چیده شده، و ریش، بلند. (کتاب بینوایان - جلد اول - صفحه ۳۰۴)
ژان والژان در این شهر به دنبال لقمهای غذا و سرپناهی است که شب را سپری کند. اما هیچ دری به روی او گشوده نمیشود. حتی دوباره در زندانی را میزند و درخواست میکند که او را بگیرند. در نهایت پیرزنی خانه اسقف را به او نشان میدهد.
اسقف میرییل با آغوشی باز ژان والژان را میپذیرد. به او غذا و اتاق میدهد که استراحت کند. اما در مقابل، ژان والژان ظروف نقرهای اسقف را میدزدد و فرار میکند. هنگام فرار او را دستگیر میکنند و نزد اسقف میآورند. در همین حال است که اسقف به سرجوخه ژاندارمری میگوید که خودش ظروف نقرهای را به این مرد داده است و همانجا شمعدانهایش را نیز به ژان والژان میدهد. شمعدانهایی که ژان والژان تا آخر عمر آنها از خودش دور نمیکند.
حرفهایی که اسقف در این دیدار به ژان والژان میزند، و همچنین در ادامه برخورد او با پتی ژوره، آشوبی در درون او ایجاد میکند:
پس از این ماجرا ویکتور هوگو، خواننده را به سمت یک ماجرای عاشقانه میبرد. ماجرایی که در آن فانتین وارد داستان میشود. فانتین از عشق خود حامله است اما قبل از اینکه این موضوع مطرح شود، عشقش او را ترک میکند. کوزت، دختر فانتین است. دختر بینوایی که فانتین او را نزد خانواده تناردیه میگذارد تا از او مراقبت کنند. اما فانتین هیچ خبر ندارد که تناردیهها چقد پست و کثیف هستند.
کارهای تنفرانگیز تناردیهها در سراسر کتاب پراکنده شده و همواره بر روح خواننده سنگینی میکند. ویکتور هوگو در ابتدای ورود شخصیت تنادریهها به کتاب بینوایان چنین در مورد آنها توضیح میدهد:
این زن و شوهر، از طبقه حرامزادهای بودند که مرکب از مردم ناهنجار کامیاب و مردم زیرک تلخکام است و بین طبقه موسوم به اواسطالناس و طبقه موسوم به طبقه پست، قرار گرفته، واجد بعضی نواقص طبقه اخیر و همه مفاسد طبقه نخستین است بیآنکه حمیت جوانمردانه کارگران را، ویا انتظام شرافتآمیز مردم متوسط را داشته باشند. اینان از طبایع رذلی بودند که اگر اتفاقا آتش تیرهای گرمشان کند، به آسانی غول آسامی میشوند. در ذات این زن ریشه توحش و در طبیعت این مرد، یک نسج گدایی وجود داشت. هر دو برای ترقیات زشتی که در جهت بدی امکانپذیر است، عالیترین درجه لیاقت را داشتند. در عالم یک نوع جانهای خرچنگ صفت وجود دارند، که پیوسته به قهقرا سوی ظلمت میروند و در دوران زندگی بیآنکه قدمی پیش گذارند به عقب برمیگردند، تجربه را برای افزودن بر شناعتشان به کار میبرند، پیوسته به کار میبرند، پیوسته بدتر میشوند و بیش از پیش خویشتن را به سیاهی متزایدی میآلایند. این زن و این مرد از این گونه نفوس بودند. (کتاب بینوایان - جلد اول - صفحه ۴۲۸)
خلاصهای که خواندید تنها قسمت ابتدایی کتاب بینوایان بود. اتفاقات این رمان بسیار بسیار زیاد است و هر کدام به طریق خاص خود شگفتآور هستند. حوادث و توصیفهای زیادی هم در رمان آمده که هم تاریخی هستند و هم برای برجستهتر کردن داستان کتاب روایت میشوند.
ژاور، ماریوس، مادام و مسیو تناردیه، اپونین و پتیگاوروش از جمله دیگر شخصیتهای مهم کتاب بینوایان هستند.
این رمان در پنج بخش به شرح زیر نوشته شده است:
فانتین
کوزت
ماریوس
ترانه کوچه پلومه و حماسه کوچه سن دنی
ژان والژان
لازم به ذکر است که کتاب بینوایان دوجلدی است و نقاشیهای مختلفی از حادثههای مهم در کتاب وجود دارد.
منبع: کافه بوک
- ۹۷/۰۱/۲۸